خلاصه این مطلب: بررسی موضوع «مبانی نظری و پیشینه سبک زندگی مادر در دوران بارداری» و نکات کاربردی.

خلاصه این مطلب: بررسی موضوع «مبانی نظری و پیشینه توسعه یافتگی» و نکات کاربردی.

دانلود مبانی نظری و پیشینه پژوهش (فصل دو) سازگاری اجتماعی 33 صفحه

| دسته بندی | علوم انسانی |
| فرمت فایل | doc |
| حجم فایل | 82 کیلو بایت |
| تعداد صفحات | 33 |
توضیحات :
دانلود مبانی نظری و پیشینه پژوهش (فصل دو)سازگاری اجتماعی 33 صفحه در قالب Word قابل ویرایش.
بخشی از متن :
سازگاری اجتماعی
سازگاری اجتماعی:
سازگاری مهارتی است که باید آموخته شود و کیفیت آن مانند سایر آموختهها، بستگی به میزان علاقه و کوشش فرد برای یادگیری آن دارد. محیط خانواده، مدرسه و وسایل ارتباط جمعی در فراهم ساختن امکان یادگیری سازگاری با محیط نقش و مسئولیت مهمی بر عهده دارند. سازگار شدن با محیط مهمترین منظور و غایت تمام فعالیتهای ارگانیزم است، به طوری که تمام افراد در تمام دوران زندگی خود، در هر روز و هر ساعت سرگرم آن هستند که خود دگرگون شده و دگرگون نشده را با محیط دگرگون شده و دگرگون نشده سازگار کنند. در واقع زندگی کردن چیزی جز عمل سازگاری نیست.
تعریف سازگاری اجتماعی
روانشناسان، سازگاری فرد را در برابر محیط مورد توجه قرار دادهاند و ویژگیهایی از شخصیت را بههنجار تلقی کرده اند که به فرد کمک میکنند تا خود را با جهان پیرامون خویش سازگار سازد، یعنی با دیگران در صلح و صفا زندگی کند، و جایگاهی برای خود به دست آورد (اتکینسون و همکاران، ترجمه رفیعی و همکاران، 1385). در این میان سازگاری اجتماعی انعکاسی از تعامل فرد با دیگران، رضایت از نقشهای خود و نحوه عملکرد در نقشهاست که به احتمال زیاد تحت تأثیر شخصیت قبلی، فرهنگ، و انتظارات خانواده قرار دارد. (ویزمن ، 1975).
سازگاری اجتماعی معمولاً در اصطلاحات نقشهای اجتماعی، عملکرد نقش، درگیر شدن با دیگران، و رضایت با نقشهای متعدد مفهوم سازی شده است (کلیر و کاردینز ، 1978؛ به نقل از بیدرمن و همکاران ، 1993).
گاهی واژههای اجتماعی شدن، جامعه پذیری و رفتار جامعهپسند را مترادف با سازگاری اجتماعی میدانند (مک کوبی و مارتین ،1983). اجتماعی شدن فرایندی است که فرد از طریق آن قالبها، ارزشها و رفتارهای موردنظر فرهنگ و جامعه خود را میآموزد (ماسن و همکاران،2001 ؛ ترجمه یاسایی،1382). به گفته جری آرنت (1995)سه هدف عمده اجتماعی شدن عبارتند از:
الف)کنترل تکانهها که شامل گسترش وجدان است؛
ب)آمادگی نقش و عملکرد در برگیرنده نقشهای شغلی، نقشهای جنسی و نقشهایی که در مراسمی نظیر ازدواج و پدر و مادر شدن است؛
ج)پرورش منابع معناداری است که چه چیزی با اهمیت است، چه چیز دارای ارزش است، و زندگی برای چه چیزی است.
جامعه پذیری عبارت است از گرایش به ترجیح دادن به این که بیشتر با سایر افراد باشیم تا تنها. جامعهپذیری شامل تمایل به جلب توجه دیگران، تمایل به سهیم شدن در انجام فعالیتها به همراه آنان، و تمایل به پاسخدهی و تحریک که جزیی از تعامل اجتماعی است، نیز می شود. جامعه پذیر بودن بر طبق نظر باس و پلومین (1990؛ به نقل از کارور و شییر ، ترجمه ی رضوانی، 1375) عبارت است از ارج نهادن ذاتی به فرایند تعامل با سایر افراد (رفتار جامعه پسند اصطلاحی است که روانشناسان به اعمال اخلاقی که از لحاظ فرهنگی تجویز میشود مانند مشارکت با دیگران، کمک به دیگران، همکاری با دیگران، ابراز همدردی اطلاق میکنند. چنین رفتاری غالباً باعث میشود که فرد بتواند خود را کنترل کند، زیرا مستلزم آن است که او به خاطر منافع دیگران از منافع شخصی چشمپوشی کند (ماسن و همکاران، 2001؛ ترجمه یاسایی،1382).
از آنجایی که سازگاری اجتماعی مفهوم عام و گستردهای می باشد، تعریفی که مورد اتفاقنظر اکثریت محققان باشد وجود ندارد. اما از عمدهترین تعاریف سازگاری اجتماعی میتوان به تعاریف زیر اشاره کرد:
شافر و شوبن (1972؛ به نقل از خدایاری فرد، نصفت، غباری بناب، شکوهییکتا و بهپژوه، 1381) معتقدند که سازگاری تمایل ارگانیزم برای تغییر فعالیت خود در راستای انطباق با محیط است که در واقع پاسخی به تغییرات محیط پیرامون می باشد. این ویژگی تعامل و سازگاری فرد با دیگر افراد و ساختارهای ارزشی در واقع مهارت اجتماعی است که تعامل پیوندها و مناسبات او را با دیگران و جنبههای ارزشی جامعهای که در آن زندگی میکند، تأمین میکند. با توجه به این تعریف باید تمایزی بین سازگاری فیزیولوژیکی و سازگاری اجتماعی قایل شد، زیرا اگر ارضای نیازهای فیزیولوژیک زندگی برای موجود غیرممکن شود بقای موجود زنده به خطر میافتد. ولی سازگاری اجتماعی برعکس نیازهای فیزیولوژیک در صورت برآورده نشدن آسیبی به بقای موجود زنده از نظر زیستی نمیرساند اما رفتارهای او را غیرانطباقی میکند.
براون (1965، به نقل از دبوراه ، ترنر و رومانو ، 1993) سازگاری اجتماعی را جریانی می داند که توسط آن روابط میان افراد، گروه ها و عناصر فرهنگی در وضع رضایت بخشی برقرار باشد. به عبارت دیگر روابط میان افراد و گروه ها طوری برقرار شده باشد که رضایت متقابل آن ها را فراهم سازد.
کومبز و اسلابی(1977؛ تیلور، لتیا و شلی ،1991؛ به نقل از خدایاری فرد و همکاران، 1381) سازگاری اجتماعی را مترادف با مهارت اجتماعی میدانند، از نظر آنها مهارتهای اجتماعی عبارت است از توانایی ایجاد ارتباط متقابل با دیگران در زمینه اجتماعی خاص، به طریق خاص که در عرف جامعه قابل قبول و ارزشمند باشد. این مهارتها باید دارای بهره ای دو جانبه باشد. به عبارتی دیگر در عین حال که برای شخص مفید است برای دیگران نیز سودمند باشد.
به نظر سالیوان (1975؛ به نقل از استاینبرگ ،1992) در جریان سازگاری اجتماعی موضوع، ارتباط فرد با افراد دیگر مطرح میشود. در این جریان برخورد انگیزه ها و خواستههای فرد با ضروریات سازندگی گروهی نمایان میشود.
نظریههای سازگاری اجتماعی
نظریههای روان پویشی
الگوی فروید بر آن است که در ذهن سه ناحیه وجود دارد: هشیار، نیمه هشیار(حافظه معمولی) و ناهشیار (بخشی از ذهن که برای هشیاری غیرقابل دسترسی است ). وی هم چنین یک الگوی ساختاری از شخصیت به وجود آورد که مکمل این الگوی مکان نگار ذهن است. او بر این باور بود که شخصیت دارای سه مؤلفه است که برای ایجاد مجموعه وسیعی از رفتارهای انسان با هم تعامل میکنند. این سه جز کلیتهای فیزیکی در بدن نیستند، بلکه برچسبهایی خلاصه برای سه جنبه از عملکرد شخصیت به شمار میروند. این مؤلفه ها، بن ، من و فرامن نامیده می شوند.
نهاد از اصل لذت پیروی میکند، تصوری که همه نیازها بایستی بلافاصله ارضا شوند و از تفکر فرایند اولیه (که ابتدایی، غریزی و جدای از واقعیت است) استفاده میکند.
من نهایتاً از بن پدیدار میشود، زیرا نهاد نمیتواند به گونهای مؤثر با خواستههای جهان خارج برخورد کند. من از اصل واقعیت پیروی میکند، تصویری که رفتار بایستی واقعیت خارج را مدنظر بگیرد و مراقب است که تکانشهای نهاد به شیوهای واقع گرایانه و مناسب ارضا شود. من از تفکر فرایند ثانویه (مبتنی بر واقعیت) استفاده میکند (کارور و شییر، 1375، ترجمه رضوانی).
فرامن، سومین مؤلفه شخصیت، تجسم ارزشهای والدین و اجتماع است. همین مؤلفه است که تعیین می کند که چه چیز درست و چه چیز غلط است، و بیشتر در پی تکامل است تا در پی لذت. الگوی دقیق قواعد در فرامن از نظام پاداشها و تنبیههایی که والدین به کار می برند سرچشمه میگیرد. کودک برای جلب محبت و علاقه والدینش میکوشد از آنچه والدینش آن را درست میدانند، متابعت کند. کودک برای اجتناب از درد، تنبیه ، و طرد شدن از آن چه که والدینش آن را خطا میدانند، اجتناب میکند. گرچه سایر مراجع قدرت نیز می توانند تأثیری ثانویه بر رشد فرامن داشته باشند، فروید معتقد است که فرامن عمدتاً از والدین سرچشمه میگیرد. فرایند پذیرش یا جذب ارزشهای والدین (و جامعه بزرگتر) درون فکنی نامیده می شود. فرامن را باز هم میتوان به دو دستگاه فرعی تقسیم کرد یکی پاداش دهنده، یکی تنبیه کننده آن جنبه از فرامن که به رفتار پاداش میدهد، من آرمانی نامیده میشود. هر آنچه که والدین آن را تأیید کنند یا ارج نهند به درون من آرمانی جذب میشود. بدین ترتیب من آرمانی معیارهایی متعالی فراهم میآورد که میبایستی در پی آنها باشد. من آرمانی به شما به خاطر رفتارهایی که مناسب با آن معیارها باشد به وسیله وادار کردن شما به احساس غرور، پاداش میدهد. جنبه تنبیه کننده فرامن وجدان نامیده میشود. آنچه که والدین آن را رد کنند یا به خاطر آن تنبیه کنند، جذب وجدان میشود. وجدان با ایجاد احساس گناه در شما، شما را به خاطر اعمال و افکار بد تنبیه میکند.
فرامن دارای سه نقش به هم پیوسته است: اول، می کوشد هر نوع تکانش بن را که جامعه (یعنی والدین شما) محکوم میکند کاملاً منع کند. دوم، میکوشد من را مجبور سازد که بیشتر با در نظر گرفتن ملاحظات اخلاقی عمل کند تا با ملاحظات عقلی، و سوم، سعی می کند فرد را به سمت کمال مطلق در اندیشه، کلام، و عمل هدایت کند (کارور و شییر، 1375؛ ترجمه رضوانی).
بر پایه کلی منششناسی از راه روان تحلیل گری، خصوصیات روان آزردگی (یا منش روان آزردگی ) نتیجه سازگاری غیرکافی غرایز با واقعیت اجتماعی است. اگر کشانندههای لیبیدویی به کیفیتهای سازگارشده اجتماعی و نسبتاً پایدار تغییر حالت دهند، میتوان از منش غیر روان آزرده سخن به میان آورد. در هر حالت تشخیص و تفاوت بین منش بهنجار (متعادل) و روان آزرده کاملاً متغیر است، و در درجه اول بستگی به میزان کمبود سازگاری اجتماعی دارد (فروم، ترجمه تبریزی، 1387).
درباره شکلگیری فرامن باید تأکید کرد که کودک با شخص والدین همانندسازی نمی کند بلکه همانندسازی با فرامن آن ها صورت می گیرد و فروید با استفاده از اصطلاح همانندسازی با پایگاه والدین این تمایز را برجسته ساخته است. بدین ترتیب فرامن کودک از همان محتوا مملو خواهد شد و معرف احکام ارزشی و سنتهایی که در خلال نسلها پایدار ماندهاند خواهد گشت (منصور و دادستان، 1388).
نظریهپردازانی که به طور کلی پیرو فروید هستند؛ اما با جنبههای خاصی از تفکر او موافق نیستند، نو فرویدگرایان یا روانتحلیلگرایان جدید نامیده میشوند، زیرا در پی تجدیدنظر در اغلب عقاید اساسی فروید بودهاند.
و...
فهرست مطالب :
سازگاری اجتماعی
تعریف سازگاری اجتماعی
نظریههای سازگاری اجتماعی
نظریههای روان پویشی
نظریه یادگیری
نظریه یادگیری شناختی- اجتماعی
نظریه اجتماعی- شناختی
نظریه پدیدار شناختی
نظریه تحولی
نظریه بالبی:
2) پیشینه مطالعاتی
الف) تحقیقات انجام شده در داخل کشور
منابع فارسی
منابع لاتین
دانلود مبانی نظری و پیشینه پژوهش تحریف های شناختی در 18 صفحه

| دسته بندی | علوم انسانی |
| فرمت فایل | doc |
| حجم فایل | 24 کیلو بایت |
| تعداد صفحات | 18 |
توضیحات :
دانلود مبانی نظری و پیشینه پژوهش تحریف های شناختی در 18 صفحه قابل ویرایش
در قالب Word.
بخشی از متن :
تحریف های شناختی
افکار خودآیند
این بخش ، مبنایی برای درک بیمار از این مساله است که افکار مثبت و منفی درباره یک رویداد ، پاسخ هیجانی به آن رویداد را تعیین می کنند و هیجان ها می توانند بر سلامت جسمی از جمله تجربه درد اثر داشته باشند . افکار خودآیند افکاری هستند که بلافاصله پس از کسب اطلاع از هرگونه مطلبی به ذهن خطور می کنند . این افکار بسیار سریع به ذهن می آیند و تا زمانیکه که فرد به آنها توجه نکند ، ممکن است حتی از آنها آگاه هم نشود . فرد در مورد همه چیزهایی که در دنیای اطراف رخ می دهد حتی برای امور ناچیز هم افکار خودآیند دارد.افکار خودآیند می توانند به افراد در ایجاد مفهومی که از دنیا دارند کمک کنند . برای مثال ،می توانتصور کرد زمانی که فرد به خانه برمی گردد بجای پیدا کردن یادداشتی که به در نصب شده باشد ، می بیند که در باز است و فرد مطمئن است که صبح ، در را قفل کرده است . اکنون چه نوع افکار خودآیندی خواهد داشت ؟ ( برنز،1990؛به نقل از قراچه داغی،1383).
افکار و هیجان ها
گام بعدی توضیح این نکته به بیمار است که چگونه افکار منجر به هیجان ها می شوند . برای برخی مردم این اولین باری خواهد بود که آنها واقعا در این باره فکر می کنند که هیجان ها از کجا می آیند . توضیح دهید که اگر چه افکار خودآیند هدفمند هستند ، گاهی اوقات می توانند منفی و مبتنی بر اطلاعات اشتباه باشند . آنها می توانند حتی افکار منفی بیشتری را برانگیزند که بر چگونگی احساس فرد( از نظر هیجانی و از نظر جسمی ) و چگونگی رفتار فرد اثر می گذارد .گفتگوی زیر را برای روشن شدن مطلب بکار ببرید :
احتمالا فرد می تواند زمانی را بیاد بیاورد که واقعا درباره چیزهایی ناراحت بوده است ، به تدریج در مورد آن موضوع به لحاظ هیجانی برانگیخته شده است ، و بعد فهمیده است آنچه فکر کرده است به شکل بدی اتفاق افتاده ، اصلا اتفاق نیافتاده است . شیوه ای که فرد درباره یک رویداد فکر می کند ، چه مثبت و چه منفی . هیجان های که تجربه می کند را تعیین می کند . افکار منفی به هیجان ها منفی منجر می شوند در حالیکه هیجان های خوشایند با فکر کردن درباره افکار خوشایند ایجاد می شوند(رابرت فرنام، 1384).
برای آنکه موضوع را عینی تر و درک آن را ساده تر کرد ،می- توان در مورد ارتباط بین افکار و احساسات گفتگو کرد ، زنجیره ای از رویدادها را روی برگه کاغذ در مقابل بیمار ترسیم کرد .
پس از دادن این اطلاعات ممکن است دقایقی را برای مرور مثال هایی از تجربه شخصی بیمار صرف کرد ، جایی که افکار به هیجان های مثبت و منفی خاصی منجر شده است . در ادامه مثالی ذکر می شود که می توان آن را برای نشان دادن قدرت افکار بکار برد .
موقعیت A : ماشینی به سرعت در حال حرکت است و در ترافیک از کنار ماشینی میان بر می زند و می رود .
درباره این شخص چه فکری می توان کرد؟
چه احساسی داشت ؟
موقعیت B : اکنون می توان فرض کرد که همسر راننده در صندلی عقب نشسته است و زمان زایمان او فرا رسیده است . او عجله دارد تا وی را به بیمارستان پائین خیابان برساند .
• درباره این شخص چه فکری می توان کرد ؟
• چگونه اطلاعات شیوه احساس کردن را تغییر خواهند داد ؟
می توان توجه کرد چگونه وقتی افکار درباره شخص و اعمالش تغییر می کند ، هیجان ممکن است از خشم به نگرانی تغییر کند (کرک،کیس و کلارک،1989؛به نقل از قاسم زاده،1387).
هیجان ها و درد
اکنون که بیمار درک کرد که افکار به هیجان ها منجر می شود به بررسی ارتباط بین هیجان ها و درد پرداخته شود . پژوهش ها و کارهای بالینی نشان می دهند که ارتباط بین هیجان های منفی ( مانند اضطراب و افسردگی ) و درد مزمن بسیار قوی است . در حقیقت افسردگی عامل رایج و مهم در تجربه درد مزمن است که با گزارش بالایی از درد ، تحمل پایین تر درد و ناتوانی زیاد ارتباط دارد. درصد زیادی از بیمارانی که به دنبال درمان برای درد مزمن هستند ، افسرده اند (مایکل فری 1999 ؛ به نقل از رابرت فرنام ،1384).
2-2-2-تحریف های شناختی:
خطاهای شناختی شیوه های فکرکردن براساس مفروضات اشتباه یا سوء تعبیرها است . پیش از آنکه یادبگیریم چگونه خطاهای شناختی را با فرایندی به نام "بازسازی شناختی"تصحیح کنیم ، شناخت انواع خطاهای رایج در فکرکردن می تواند کمک کننده باشد.
فهرست خطاهای شناختی را با عبارات زیر معرفی کنید:
فهرست تحریف های شناختی (برگرفته از برنز ، 1999)
1- تفکر همه یا هیچ : وقتی فرد چیزها را درطبقه بندی های همه یا هیچ می بیند . برای مثال ، اگرعملکرد فرد کمی پایین تر از حد کمال قرار بگیرد فرد خود را کاملا شکست خورده می بیند .
2- تعمیم افراطی : وقتی که فرد یک رویداد منفی واحد را به عنوان یک الگوی پایان می بیند . برای مثال اگرفرد دریک مورد خوب عمل نکند فکر می کند در هیچ امری خوب نیست.
3- فیلتر ذهنی : زمانیکه فرد منحصرا جزئیات منفی را انتخاب می کند و بطورغیر قابل استثنا برآن تاکید می کند. بنابراین دید فرد از همه واقعیت ها تیره می شود. یک ضرب المثل خوب دراین زمینه این است که افتادن یک قطره جوهر کل رنگ آب لیوانرا تغییر می دهد.
4- دست کم گرفتن نکات مثبت:فرد با بی ارزش شمردن تجربیات مثبت ،اصرار بر مهم نبودن آنها دارد . کارهای خوب را بی اهمیت می خواند ،می گوید که هر کسی می تواند این کار را انجام دهد.
5- نتیجه گیری شتاب زده : زمانی که فرد یک واقعه را بطور منفی تفسیر می کند حتی اگردلایل معینی وجودنداشته باشد.
الف) ذهن خوانی:بدون بررسی کافی نتیجه می گیرد که کسی در برخورد با او واکنش منفی نشان می دهد .( مثلا آنها خسته اند ، آنها روز بدی داشته اند) .
ب) پیشگویی: وقتی که فرد پیش بینی می کند که اوضاع بر خلاف میل او خواهد بود .
6- نگاه دوتایی:وقتی که فرد اطلاعات را به گونه ای تحریف می کند که اجازه نمی دهد موقعیت را بطور واقع گرایانه ببیند.
الف)بزرگ نمایی:زمانی که فرد دراهمیت چیزها اغراق می کند.
ب) کوچک نمایی: وقتی که فرد به طور نامتناسب چیزها را کوچک می شمارد.
7- فاجعه سازی :زمانی که فرد پیامدهای شدید و ناگوار برای نتایج رویدادها پیش بینی می کند ، برای مثال رد کردن قرار ملاقات به معنای زندگی کردن در انزواست .
8- استدلال هیجانی: زمانی که فرد فرض می کند هیجان منفی لزوما چیزها را همانگونه که واقعا هستند منعکس می کنند. فرد ممکن است فکر کند"فرد آن را احساس می کند درنتیجه باید درست باشد" .
9- عبارات "باید دار":وقتی فرد تلاش می کند خود را با بایدها و نبایدها برانگیزد. پیامد هیجانی این نوع اظهارات ، احساس گناه است. وقتی فرد اظهارات بایددار را به سمت دیگران هدایت می کند احساس خشم ، ناکامی و رنجش می کند.
10- برچسب زدن و برچسب اشتباه: این شکل شدید تعمیم بیش از حد است .فرد به جای توضیح دادن خطای خود ، برچسبی منفی به خود می زند : من ناکامم ، من احمقم. زمانیکه رفتار شخص دیگری به شکل بدی باعث آزردگی او می شود به شیوه ای اشتباه ، به او برچسب منفی میزند:" او احمق " است . برچسب اشتباهی توصیح یک واقعه با زبانی بسیار پررنگ و لعاب است و بارهیجانی دارد: " آن حادثه یک فاجعه کامل بود " .
11- شخصی سازی:فرد خود را بی جهت مسئول حادثه ای قلمداد می کند که به هیچ وجه امکان کنترل آن را نداشته است . برای مثال :" فرد می گوید پسرش نمره خوبی نگرفته است چون من مادر بدی هستم" .
12- افکار ناسازگار : زمانی که فرد برچیزهایی تمرکز می کند که ممکن است در حقیقت درست باشد، اما با این وجود تمرکز مفرط بر آن کمک کننده نیست : " زانوی من بعد از جراحی دیگرمانند قبل نیست" ،" دارم موهام رو ازدست می دهم"(برنز،1999).
شناسایی افکار و فرض ها
مدل آسیب شناختی بک ، روی نقش محوری تفکر در برانگیزش وابقای افسردگی ، اضطراب و خشم تاکید می کند(بک ، 1970 ، 1976 ؛ بک ، امری ، 1985 ، بک و همکاران ، 1979) .
سودمندی های شناختی ، باعث آسیب پذیری دربرابر رویدادهای منفی زندگی می شوند. دراین حالت بیشتراحتمال دارد که یک فقدان یا برخورد به مانعی در زندگی ، به شیوه ای اغراق آمیز ، شخصی شده ، و منفی تفسیر شود. برطبق مدل شناختی بک ، ارزیابی شناختی سطوح متعددی دارد. دراولین سطح ، افکارخودآیند قراردارند. این افکار خودانگیخته هستند، معتبربه نظر می رسند وبارفتارهای مسئله ساز یا هیجان های آشفته کننده همراهند. افکارخودآیند را می توان براساس نوع سویمندی یا تحریف خاصی که در آن ها وجود دارد دسته بندی کرد. مثلا ذهن خوانی ، شخصی سازی ، برچسب زدن ، پیش گویی ، فاجعه سازی و تفکر دوقطبی یا همه یا هیچ ( بک ، 1976 ؛ بک و همکاران ، 1985 ؛ بک، 1995 ؛ لیهی و هولاند ، 2000) .
و...
فهرست مطالب :
دانلود مبانی نظری و پیشینه تحقیق سبک های هویت 37 صفحه

| دسته بندی | علوم انسانی |
| فرمت فایل | doc |
| حجم فایل | 69 کیلو بایت |
| تعداد صفحات | 34 |
توضیحات:
دانلود مبانی نظری و پیشینه تحقیق سبک های هویت 37 صفحه در قالب Word قابل ویرایش.
بخشی از متن :
سبک های هویت
از وظایف اصلی نوجوانان در جامعه، یافتن پاسخی عملی به این سوال است که " من کیستم؟" هرچند از قرن ها پیش به این موضوع پرداخته شده اما در چند دهه اخیر در مرکز توجه قرار گرفته و اولین بار اریکسون به طور جامع به آن پرداخته است. اریکسون (1950، 1968) هویت را به عنوان پیشرفت مهم شخصیت نوجوانان و گامی مهم به سمت تبدیل شدن به بزرگسالی ثمربخش و خوشحال تشخیص داد. تشکیل هویت عبارت است از اینکه مشخص کنید چه کسی هستید؟ برای چه چیزی ارزش قایلید؟ و تصمیم گرفته اید چه مسیری را در زندگی دنبال کنید؟ از نظر کلاپ هویت شامل تمام چیزهایی می شود که در طول زمان و به صورتی معتبر درباره فرد اطلاعات به دست می دهند؛ مثل نام او، شخصیت او و ..... . هویت را می توان به صورت نظریه روشنی درباره خویشتن به عنوان عاملی منطقی توصیف کرد، عاملی که براساس عقل عمل می کند، مسئولیت این اعمال را می پذیرد و می تواند آنها را توجیه کند. جستجو برای آنچه درباره خود درست و واقعی است، انتخاب های زیادی از قبیل انتخاب شغلی، روابط میان فردی، درگیر بودن در جامعه، عضویت در گروه قومی، ابراز جهت گیری جنسی، بعلاوه آرمان های اخلاقی، سیاسی و مذهبی را دربر دارد(32).
فروم (1981) معتقد بود، انسان های اولیه هویتشان را در ارتباط با قبایل خود تعیین می کردند و خودشان را به عنوان افرادی که مجزا از گروهشان وجود داشته باشند، در نظر نمی گرفتند. حتی در قرون وسطی، مردم هویت خود را عمدتا در ارتباط با نقش اجتماعی در طبقات فئودال تعیین می کردند. افراد بدون درک هویت نمی توانند سلامت عقل خود را حفظ کنند و این تهدید، انگیزش نیرومندی را برای افراد تامین می کند تا برای کسب هویت تقریبا دست به هر کاری بزنند(47).
افراد در دوره نوجوانی اغلب سوالاتی درباره هویت در ذهن خود مطرح می کنند، بعد در جستجوی یافتن پاسخ های مناسب و منطقی هستند. این موضوع ذهن نوجوان را به خود مشغول ساخته است. یکی از علت های ایجاد سوالاتی درباره هویت خود این است که نوجوان نمی داند کیست و چیست، نمی داند آیا درس بخواند یا نه، چطور و کجا درس بخواند و در یک کلمه هویت تحصیلی مشخصی برای خود ندارد. انگیزه چنین سوالاتی در این سن، ناشی از تغییراتی است که در شناخت او به وجود می آید که کار ضروری در راه کسب استقلال و شناخت هویت فردی خویش است و نوید دهنده ی بلوغ و شروع دوره بزرگسالی فرد است. با اینکه بذرهای تشکیل هویت قبلا کاشته شده اند، ولی نوجوانان تا اواخر نوجوانی و اوایل بزرگسالی، جذب این تکلیف نمی شوند. به عقیده اریکسون، نوجوانان در جوامع پیچیده دستخوش بحران هویت می شوند - یک دوره موقت پریشانی- که هنگام امتحان کردن گزینه ها، قبل از انتخاب کردن ارزش ها و اهداف، دچار آن می شوند. آنها فرایند جستجو کردن درونی را آغاز می کنند، خصوصیاتی که خود را در کودکی توصیف می کردند، تغییر می دهند و آنها را با صفات، توانائی ها و تعهداتی که نمایان می شوند، ترکیب می کنند. بعدا این مولفه ها را در یک هسته درونی محکم که هویت پخته را تامین می کند، شکل می دهند. به عقیده اریکسون، یک هویت سالم به صورت احساس سلامت جسمانی ، روان شناختی و اجتماعی تجربه می شود. بعد از اینکه هویت شکل گرفت، کماکان در بزرگسالی اصلاح می شود و این زمانی است که افراد تعهدات و انتخاب های قبلی را از نو ارزیابی می کنند. در طول نوجوانی برداشت نوجوان از خود، پیچیده تر، سازمان یافته تر و باثبات تر می شود. نوجوانان در مقایسه با کودکان، احساس کم و بیش مثبتی درباره جنبه های گوناگون خود دارند. آنها به مرور زمان، بازنمائی متعادل و منسجمی را از قوت ها و ضعف های خود تشکیل می دهند. تغییراتی که در خودپنداره و عزت نفس ایجاد می شوند، زمینه را برای تشکیل هویت یکپارچه آماده می سازند. تشکیل هویت برای برخی افراد ناراحت کننده است ولی تجربه رایج، تجربه کاوش کردن و سپس احساس تعهد است. هنگامی که نوجوانان امکانات زندگی را امتحان می کنند، درباره خود و محیط شان اطلاعات مهمی را گردآوری می کنند و به سمت تصمیمی گیری های بادوام پیش می روند. آنها در این بین، یک ساختار خود سازمان یافته را می سازند(32).
سرانجام اینکه درک هویت خود مستلزم تقابلی روانی - اجتماعی است؛ به عبارت دیگر نوجوان باید بین آن تصوری که از خودش دارد و آن تصوری که از استنباط و انتظار دیگران از خود دارد، هماهنگی ایجاد کند. راهیابی به سوی هویت به اعتقاد جیمز مارسیا سازمانی درونی، خود جوش و پویاست که از توانائی ها، باورها و تجارب گذشته فرد نشأت می گیرد. وی با الهام از نظریه اریکسون، در این زمینه پژوهش های مفصلی انجام داده و در نهایت به چهار نوع هویت دست یافته است. هویت های چهارگانه او لزوما مراحل مختلفی از یک زنجیره رشدی نیستند ولی در عین حال، ماهیت ثابتی نداشته و ممکن است به مرور دستخوش دگرگونی شوند(34)
ترکیبات مختلف آنها شامل وقفه هویت ، کاوش بدون رسیدن به احساس تعهد. ضبط هویت ، احساس تعهد بدون کاوش. پراکندگی هویت ، حالت بی تفاوتی که مشخصه آن فقدان و احساس تعهد است.کسب هویت ، احساس تعهد نسبت به ارزش ها و عقاید و هدف ها بعد از یک دوره کاوش(48).
وقفه هویت(خویشتن یابی): این افراد هنوز در جهت کسب هویت تلاش می کنند و همواره در حالتی دو گانه به سر می برند. آنها افرادی رقابت طلب، مضطرب، زنده دل، پرحرف و در عین حال دستخوش تعارض هستند. غالبا این افراد با والد غیر همجنس رابطه نزدیک تری دارند و مایلند که با دیگران نیز روابط صمیمی برقرار کنند، البته در بسیاری از آنها این خواسته تحقق پیدا نمی کند
هویت پیش رس یا زودرس (ضبط هویت): این گروه بدون داشتن تجربه بحران نوجوانی، نسبت به اهداف خاصی احساس تعهد پیدا کرده اند. اکثر آنها در چهارچوب برنامه هایی که دیگران، به ویژه والدین از قبل برای آنها تدارک دیده اند. اهداف خاصی را پذیرفته اند؛ مثلا انتخاب رشته تحصیلی، نوع شغل، همسر و حتی سبک زندگی آنان توسط والدین تعیین شده است. این نوجوانان انعطاف ناپذیرند. در زندگی احساس رضایت می کنند و به شدت به خانواده های خود وابسته اند. آنها باورهای قوی مذهبی دارند، به نظم و قانون اعتقاد راسخ دارند و از مراجع قدرت پیروی می کنند. هرگاه باورها و عقایدشان از طرف دیگران تهدید شود، حالت جزمی پیدا می کنند.
ابهام هویت یا سردرگمی هویت(پراکندگی هویت): این گروه شامل نوجوانانی است که هیچ نوع بحرانی را سپری نکرده و در عین حال به اهداف خاصی هم احساس تعهد نمی کنند. آنها ظاهرا افرادی بی خیالند و تمایل به انتخاب اهداف خاصی ندارند. روی هم رفته، افرادی سطحی، ناخرسند و تنها هستند و توان برقراری روابط صمیمی و خالص را با اطرافیان خود ندارند.
کسب هویت : بعضی از نوجوانان بحران هویت را با موفقیت پشت سر گذاشته، و نسبت به اهداف معینی تعهدات لازم پیدا کرده اند. این نوجوانان به طور فعال وقت زیادی را صرف حل و فصل مسائل مهم زندگی کرده اند. این گروه انعطاف پذیر هستندو با درایت و فکر عمل می کنند، اعتماد به نفس بالای دارندو تحت شرایط فشارزا مقاومت خوبی نشان می دهند. آنها افرادی نسبتا خودمختار هستند و در روابط اجتماعی، علاوه بر داشتن اعتماد به نفس، شوخ طبع بوده و ظرفیت فراوانی برای ایجاد روابط صمیمی با دیگران دارند(34 49).
پژوهش های زیادی تائید می کنند که کسب هویت و وقفه هویت از لحاظ روان شناختی مسیرهای سالمی به سمت هویت پخته هستند. در مقابل، ضبط و پراکندگی هویت بلند مدت، ناسازگارانه هستند. گرچه نوجوانان در وضعیت وقفه هویت اغلب در مورد چالش هایی که پیش روی آنها قرار می گیرند، نگران هستند؛ ولی هنگام تصمیم گیری و حل کردن مسائل، مانند افرادی که هویت کسب کرده اند، از روش شناختی گرد آوری اطلاعات استفاده می کنند. یعنی اطلاعات مربوط را جستجو می کنند، آن را به دقت ارزیابی می کنند و به صورت نقادانه به آن می اندیشند و نظر خود را اصلاح می کنند. نوجوانانی که هویت کسب کرده یا آن را کاوش می کنند، عزت نفس بیشتری احساس می کنند بر زندگی خود کنترل بیشتری دارند، به احتمال بیشتری مدرسه و کار را مسیرهای ممکن برای به انجام رساندن آرزوهای خود می دانند و از لحاظ استدلال اخلاقی پیشرفته هستند(32).
و...
دانلود مبانی نظری پیشینه نظری خود کنترلی در روانشناسی در 31 صفحه

| دسته بندی | علوم انسانی |
| فرمت فایل | doc |
| حجم فایل | 67 کیلو بایت |
| تعداد صفحات | 31 |
توضیحات :
دانلود مبانی نظری پیشینه نظری خود کنترلی در روانشناسی در 31 صفحه در قالب Word قابل ویرایش.
بخشی از متن :
خود کنترلی
مفهوم خودکنترلی ، به شکل های بسیاری در سراسر تاریخ بشر ظاهر شده است. تراژدی های یونان باستان، آکنده از پندارههای درماندگی بشر در برابر خدایان و یا سرنوشت بود. نمایشنامههای شکسپیر، هم نمایشگر سرنوشت محزون از پیش تعیین شده، و هم نمایانگر ارادهی آزاد است. فیلسوفان، با مفهوم هستهی کنترل تحت عنوان جبرگرایی در برابر ارادهی آزاد، دست به گریبان بودهاند. جامعه شناسان آن را به عنوان خودمختاری در برابر خود بیگانگی و یا ناتوانی نام بردهاند و روانشناسان از آن به عنوان رفتارگرایی در برابر ذهن گرایی نام برده اند. نیچه ، قدرت را مهمترین پدیده روانشناختی نامیده است و آدلر در نظام روانشناسی فردی خود بیان کرده است که مبارزه کردن برای کنترل شخص بر سرنوشت خود، مهمترین انگیزش است و هر شخص بدون احساس چنین کنترلی دچار عقدهی حقارت، خواهد بود و ممکن است درصدد جبران بیش از حد تلاشهای خود برای رسیدن به حس کنترل یا غلبه باشد. همهی اینها به عقیدهی ساموئل بال (1994؛ به نقل از راتر، 1966)، مبین ریشههای تاریخی و نظری هستهی کنترل میباشد. با این وجود سازهی خود کنترلی را نخستین بار فارز (1957؛ به نقل از راتر، 1966) و راتر (1966) به شیوهی علمی وارد واژگان روانشناختی کردند. این سازه، در مطالعات مربوط به انگیزش، به گونه فزایندهای اهمیت نظری و علمی بدست آورده است. سازه خود کنترلی ریشه در نظریهی یادگیری اجتماعی دارد. در این نظریه، تقویت به عنوان تعیین کنندهی رفتار شناخته شده است و ادراک فرد در مورد منبع این تقویت عنصری اساسی در تعیین رفتار است. به عبارت دیگر، به عقیدهی راتر ادراک فرد از تقویت (پاداش یا تنبیه)، یک ویژگی دو ارزشی را به وجود میآورد. بدین معنی که در هر رفتاری این دو ارزش (دو قطب) نمیتواند با هم وجود داشته باشند. این متغیر دو قطبی خود کنترلی درونی در مقابل خود کنترلی بیرونی است.
مفهوم خودکنترلی که در سال1974توسط اشنایدر گسترش یافت، به این معنی است که یک شخص در موقعیت خود چه قدر انعطاف پذیر یا چه قدر پایدار است (کاشال و کوانت، ۲۰۰۶). اشنایدر بیان کرد، مردم در یک بحث کلی به دو دسته تقسیم می شوند: افراد با خودکنترلی بالا و افراد با خودکنترلی پایین که هر کدام ویژگی هایی دارند. برخی از افراد نسبت به موقعیت های اجتماعی حساس هستند و ظاهر خود را متناسب با موقعیت رایج تنظیم می کنند، این افراد را با خودکنترلی بالا می نامیم. در مقابل افرادی هستند با خودکنترلی پایین که تمایل دارند فکر و احساس خود را بیان نمایند، تا اینکه آن را متناسب با موقعیت سازماندهی کنند (اشنایدر، 1974).
خودکارآمدی نقش بسیار مهمی در رفتار دارد. به گونهای که حتی اگر فرد نگرشهای مثبت در مورد یک رفتار داشته باشد و انتظار تایید آن را نیز داشته باشد، در صورتی که احساس کند اجرای آن رفتار فراتر از توانایی و کنترل اوست، آن عمل را انجام نمیدهد. بر اساس این دیدگاه تفکیک دو نوع خود کارآمدی ضروری است. یکی به معنای عقاید و باورهای فرد درباره توانایی خود در به دست آوردن و استفاده از مواد است که به آن خودکارآمدی مصرف گویند. نوع دیگر، خودکارآمدی امتناع است که بیانگر باور فرد در مورد توانایی مقاومت در برابر فشار اجتماعی برای مصرف مواد است. بر همین اساس، اگر هم فرد قصد انجام رفتار نداشته باشد، ممکن است به دلیل فقدان مهارتهای امتناع از فشار همسالان و عوامل اجتماعی- محیطی، اقدام به انجام رفتار پرخطر نماید. همچنین، یافتههای پژوهشی حاکی از این است که بین خودکارآمدی و رفتارهای پرخطر در نوجوانان رابطه معناداری وجود دارد (دولان و همکاران، 2008؛ تات ، 2008؛ مک کلار و همکاران، 2008).
خودکنترلی یعنی فرد کنترل رفتارها، احساسات و غرایز خود را با وجود برانگیختن برای عمل داشته باشد. یک کودک یا نوجوان با خودکنترلی، زمانی را صرف فکرکردن به انتخاب ها و نتایج احتمالی می کند و سپس بهترین انتخاب را می کند(فرایز و هوفمن ، 2009). خودکنترلی را سالووی و همکاران (2002)، تحت عنوان کاربرد صحیح هیجان ها معرفی می نمایند و اعتقاد دارند که قدرت تنظیم احساسات موجب افزایش ظرفیت شخصی برای تسکین دادن خود، درک کردن اضطراب ها، افسردگی ها یا بی حوصلگی های متداول می شود. افرادی که به لحاظ خودکنترلی ضعیف اند، دائماً با احساس ناامیدی، افسردگی، بی علاقگی به فعالیت دست به گریبان اند، در حالی که افراد با مهارت زیاد در این زمینه با سرعت بیشتر می توانند ناملایمات را پشت سر گذاشته و میزان مشخصی از احساسات را با تفکر همراه نموده و مسیر درست اندیشه را بپیمایند (صفری، 1387).
خودکنترلی به معنی سرکوب کردن هیجانات و احساسات نیست. برعکس، خودکنترلی یعنی اینکه ما یک انتخاب برای چگونگی ابراز احساساتمان داریم و چیزی که مورد تاکید است، روش ابراز احساسات است به طوری که جریان تفکر را تسهیل کند(گلمن، 1995). از جمله فواید کنترل و تنظیم هیجانات کنترل سطوح برانگیختگی برای به حداکثر رساندن عملکرد، پشتکار داشتن، به رغم دلسردی و وسوسه، جلوگیری از واکنش مخرب در مقابل تحریک و عملکرد صحیح به رغم فشارهای وارده می باشد. ناتوانی در تنظیم هیجان حاصل از مخالفت های اجتماعی و ترس از این گونه مخالفت ها گاهی آنقدر شدید است که بر تلاشهای فرد برای انجام عمل صحیح چیره می¬شود (لین فلدنر و همکاران ، 2004).
تحقیقات نشان داده است که خودکنترلی بین عناصر تشکیل دهنده رخدادهای رفتاری با درنگ های زمانی(به تعویق انداختن کار) پلی برقرار می کند. در صورتی که بین این رخدادها، پاسخ ها و پیامدها فاصله ای نباشد یا با فاصله کمی باشد (یعنی بین رخدادهای محیطی و رفتاری که فرد انجام می دهد) احتیاجی به خودکنترلی نخواهد بود. بنابراین، سازماندهی در عرض زمان، یکی از ویژگی های مهم تعریف خودکنترلی است. کنترل رفتار خود یک تکنیک موثر برای کاهش زمان لازم جهت انجام تکلیف و افزایش زمان لازم برای رفتارهای تکلیف مدار است. بنابراین، خودکنترلی می تواند به افراد کمک کند تا زندگی بهتری داشته باشند (بیابانگرد، 1384).
از نظر پینتریچ و شانک (2002)، گرچه نظریه خودتعیین گری به عنوان نظریه ای در روانشناسی یادگیری و انگیزش به ارتباط بین خودمختاری و خودگردانی با پیشرفت و یادگیری می پردازد، اما در حوزه های دیگری مانند کار، سلامت، اخلاق و ارزشها و ارتباطات اجتماعی نیز به کار می رود. از اینرو، خودگردانی شامل مفهومی جامع و چندوجهی است که جنبه هایی چون خودگردانی در یادگیری، خودگردانی در سلامت فردی، خودگردانی در مدیریت فشارهای روانی، خودگردانی در ارتباطات، خودگردانی در اخلاق و ارزشها و ... را شامل می شود. آنچه محققان در این مقوله به آن می پردازند، خودگردانی به مفهوم کلی آن می باشد که حوزه شناختی، هیجانی و رفتاری انسان را دربر می گیرد. مفهوم مورد نظر محققان، در نظریه ها و الگوهای مختلف به تعابیر متعددی مانند خودگردانی، خودمختاری، خودتنظیمی، مدیریت خود و خودکنترلی بیان شده است. تعاریف خودکنترلی با توجه به چهارچوب های نظری مختلف، با یکدیگر متفاوت می باشد، اما بیشتر آنان بر این نکته تاکید دارند که این فرآیند، مستلزم فعال سازی و تقویت شناخت ها و رفتارهایی است که متوجه هدف مورد نظر است. ویژگی خودکنترلی به کسی گفته می شود که اهداف مشخصی دارد و رفتارهای بخصوصی را برای دستیابی به مقاصد خود در پیش می گیرد. چنین فردی بر راهبردها و اعمال خود نظارت کرده و آنها را به منظور کسب موفقیت، اصلاح و تعدیل می کند. نظارت بر خود به توجه عمدی و خود خواسته به بعضی از جنبه های رفتار دلالت دارد و اغلب، با ثبت فراوانی رفتار و شدت آن همراه است. انسانها اگر از آنچه که انجام می دهند آگاه نباشند، نمی توانند رفتار خود را تنظیم کنند. دسی و ریان بیان می کنند که سه نیاز روانشناختی ذاتی در انسان وجود دارد که زیر بنای رفتار است. این نیازها شامل نیاز به ادراک شایستگی ، خودکنترلی و تعلق و بستگی است.
و...
فهرست برخی از مطالب :
2-5-1 مفهوم خودکنترلی در نظریه یادگیری اجتماعی راتر
2-6 انواع کنترل و نظارت
2-6-1 کنترل پیش از عمل
2-6-2 کنترل سکانی
2-6-3 کنترل تفکیکی(بلی- خیر)
2-6-4 کنترل بعد از عمل
2-8 مراحل فرآیند خودکنترلی
2-8-1 تعیین معیار یا استاندارد
2-7 ارزیابی انواع کنترل
2-8-2 سنجش عملکرد
2-9 پیشینه عملی پژوهش
2-8-3 تشخیص انحرافات از طریق تطبیق عملکرد با استاندارد
2-8-4 انجام اقدامات اصلاحی
منابع انگلیسی
دانلود مبانی نظری پیشینه تحقیق ومبانی نظری نوآوری 65 صفحه

| دسته بندی | علوم انسانی |
| فرمت فایل | doc |
| حجم فایل | 150 کیلو بایت |
| تعداد صفحات | 65 |
توضیحات :
دانلود مبانی نظری پیشینه تحقیق ومبانی نظری نوآوری 65 صفحه در قالب Word قابل ویرایش.
بخشی از متن :
نوآوری
مقدمه:
امروزه نوآوری یکی از عوامل موثر بر بقای سازمان های دانش محور محسوب می شود (اردکانی، 1389). بسیاری از صاحب نظران، نوآوری و ایجاد تمایز را به عنوان یک ضرورت انکارناپذیر معرفی کرده اند (معطوفی، 1389). نوآوری همانند هر فعالیت عینی در کنار نبوغ و استعداد، نیازمند دانش، توجه و سختکوشی همه دست اندرکاران است (دراکر ، 1993) و بروز نوآوری در محیط کاری زمانی میسر می شود که اهداف فرد و اهداف سازمان به یکدیگر نزدیک شود (Jang & Hartog 2010).
در این بخش ابتدا به تعاریف و مفاهیم و مولفه های نوآوری و ابعاد نوآوری سازمانی پرداخته و سپس با ارائه رویکردهای نوآوری سازمانی و عوامل موثر بر نوآوری و انواع مدل های آن و ... سعی می¬شود گامی در جهت آشنایی با این مفهوم مهم برداشته شود.
2- 2- 2- مفهوم نوآوری:
اصطلاح نوآوری، یک مفهوم وسیع به معنی ایجاد، قبول و اجرای ایده ها و فرایندها و محصولات و خدمات جدید است (جمینز، جمینز و همکاران، 2008). نوآوری عبارت است از یک ایده، محصول یا فرایند، یک سامانه یا وسیله که توسط افراد، گروه ها یا سازمان ها، به عنوان یک موضوع جدید درک شود (جزنی و همکاران، 1390). نوآوری ناشی از خلاقیت است و به عمل آوردن فکر بدیع را نوآوری گویند ((Athanasoula et al 2010. همچنین نوآوری به معنای کاربرد موفق عقاید خلاق در سازمان نیز می باشد ((Rhee et al 2010. نوآوری یا ابداع، عملی و کاربردی ساختن افکار و اندیشه های نو و تازه ناشی از خلاقیت است. از نظر استیفن پی رابینز ، نوآوری، فرایند اخذ ایده خلاق و تبدیل آن به محصول، خدمات و روش های جدید عملیات است (جوانمرد و سخایی، 1388). به عبارتی دیگر نوآوری خلق چیز جدیدی است که یک هدف معین را دنبال و به اجرا رساند. نوآوری به عنوان فرآیند تجاری کردن یک تولید یا شیوه (روش) توسعه یافته توصیف می شود (اوجاسا، 2008). نوآوری اجرای موفق ایده های خلاق در درون سازمان است. از این دیدگاه، خلاقیت افراد و تیم ها نقطه شروع نوآوری است. این لازم اما کافی نیست (گویال و آخیلش، 2007).
با توجه به مطالب گفته شده نوآوری را می توان این گونه تعریف کرد: ایجاد دانش و ایده های جدید برای به کار بردن و تسهیل نتایج کسب و کار جدید، هدف گذاری برای بهبود فرایندها و ساختارهای داخلی تجارت و ایجاد محصولات و خدمات متحرک. در نتیجه نوآوری هر دو نوع نوآوری ریشه ای و توسعه ای را شامل می شود (چن و همکاران، 2004).
جدول2-4: خلاصه تعاریف و مفاهیم نوآوری (منبع: پیشنهادی محقق)
فهرست مطالب :
نوآوری
2- 2- 2- مفهوم نوآوری:
جدول2-4: خلاصه تعاریف و مفاهیم نوآوری (منبع: پیشنهادی محقق)
2- 2- 3- اهمیت و ضرورت نوآوری:
2- 2- 4- رویکردهای نوآوری:
2- 2- 5- عوامل موثر بر نوآوری سازمانی:
2- 2- 5- 1- مدیریت دانش:
2- 2- 5- 2- یادگیری سازمانی:
2- 2- 5- 3- سرمایه فکری:
2- 2- 5- 4- سبک رهبری تحول آفرین:
2- 2- 5- 5- ساختار سازمانی:
2- 2- 5- 6- فرهنگ سازمانی:
2- 2- 5- 7- جو سازمانی:
2- 2- 6- مولفه های نوآوری سازمانی:
2- 2- 6- 1- نوآوری تولیدی:
2- 2- 6- 2- نوآوری فرایندی:
2- 2- 6- 3- نوآوری اداری:
شکل 2- 2: مولفه های نوآوری سازمانی (چوپانی و همکاران، 1391)
2- 2- 7- ابعاد نوآوری:
2- 2- 9- نوآوری در رسانه:
2- 2- 9- 1- ویژگى هاى یک سازمان رسانه اى خلاق و نوآور:
2- 2- 9- 2- انواع نوآوری در رسانه:
2- 2- 9- 2- 1- نوآوری در اهداف و خط مشی های عمومی:
2- 2- 9- 2- 2- نوآوری در راهبردها:
2- 2- 9- 2- 3- نوآوری در اجرای سیاست ها:
پیشینه تحقیق:
2-4-1- پیشینه مطالعاتی در ایران:
2-4-2- پیشینه مطالعاتی در خارج از کشور:
منابع فارسی
دانلود مبانی نظری پیشینه تحقیق هوش هیجانی و استرس 38 صفحه

| دسته بندی | علوم انسانی |
| فرمت فایل | doc |
| حجم فایل | 87 کیلو بایت |
| تعداد صفحات | 38 |
توضیحات :
دانلود مبانی نظری پیشینه تحقیق هوش هیجانی و استرس 38 صفحه در قالب Word قابل ویرایش.
بخشی از متن :
هوش هیجانی
هیجان، یکی از اجزای زندگی روانی انسان است. این واژه از ریشه لاتین EMover به معنای حرکت، تحریک ، نقش یا تهییج مشتق شده است. هیجانها، میتوانند وضعیت ما را در محیط تثبیت کرده و به پاسخهای ویژه و کارآمد و متناسب با بقای جسمانی و اجتماعی منجر شوند. همین موضوع که هیجان باعث کنارآیی فرد شده و رفتار او را به عنوان موجودی اجتماعی سازمان میدهد، گسترهای از فعالیتهای پژوهشی و نظریهها را فراهم میآورد که ماحصل آنها موضوعی به نام " هوش هیجانی" است (3). اولین بار در سال 1990، روانشناسی به نام سالووی، اصطلاح هوش هیجانی را برای بیان کیفیت و درک احساسات افراد، همدردی با احساسات دیگران و توانایی اداره مطلوب خلق و خو به کار برد. در حقیقت این هوش، مشتمل بر شناخت احساسات خویش و دیگران و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمات مناسب در زندگی است. هوش هیجانی بدون هوش شناختی یا هوش شناختی بدون هوش هیجانی، فقط بخشی از راهحل است. عقل همیشه باید با دل همراه باشد تا کاربردی موثر داشته باشد. امروزه در آثار مکتوب دو مدل کلی از هوش هیجانی وجود دارد: مهارت محور (الگوی توانائی) که از سوی مایر و سالووی مطرح شد و مدل رویکردهای ترکیبی (21).
در رویکرد اول، که الگوی توانایی نام دارد و مایر و سالووی در سال 1990، آن را مطرح کردند، هوش هیجانی به عنوان مجموعهای از تواناییهای ذهنی عمده در قلمرو پردازش فعال اطلاعات هیجانی تعریف شده است (23) . براساس این رویکرد، شناخت و عواطف در تعامل با یکدیگر بوده و هوش عاطفی به منزله نوعی استدلال انتزاعی درباره عواطف و احساسات است (45). به همین دلیل هم از منظر این دیدگاه، چهار سطح توانایی عاطفی اساس هوش هیجانی را تشکیل میدهند که عبارت است از : ادراک حسی عواطف، تسهیل عاطفی تفکر، درک عواطف و مدیریت عواطف. ترتیب قرار گرفتن این چهار توانایی عاطفی به نحوی است که فرایندهای روانشناختی اساسیتر مانند ادارک حسی عواطف در پایین الگو و فرایندهای عالیتر روانشناختی مانند تنظیم فکورانه عواطف در بالای الگو قرار دارند(20). تواناییهای درون هر یک از سطوح هوش عاطفی نیز با افزایش سن و تجربه افراد فزونی مییابد(46) .
در رویکرد دوم، که الگوی ترکیبی نام دارد هوش عاطفی به طور کلی به صورت مجموعهای از ویژگیهای شخصیتی و تواناییهای غیرشناختی تعریف میشوند که روانشناسانی همچون گلمن و بار – آن از نظریهپردازان معروف آن هستند.
طرفداران این رویکرد ترکیبی، هوش عاطفی را عموما به صورت آمیزهای از سازههای مختلف انگیزشی و هیجانی تعریف میکنند و اساس تعریف آنها از هوش عاطفی بر رواج و گسترش مفهوه هوش عاطفی قرار دارد. مطابق با نظر گلمن 1995 ، هوش عاطفی به معنای خودآگاهی، شناخت عواطف، ابراز و مدیریت عواطف، کنترل تکانه و به تعویق انداختن ارضای نیازها و کنترل استرس و اضطراب است. از نظر او به طور کلی هوش عاطفی به معنای مهارت افراد در حیطههای کلی خودآگاهی، خودتنظیمی، انگیزش، همدلی و مهارتهای اجتماعی و زیرمجموعههای تشکیلدهنده آنها است .
از نظر بار- آن 1997، هوش عاطفی به صورت مجموعهای از توانشها، مهارتها و تواناییهای غیرشناختی تعریف میشود که بر سازگاری موفقیتآمیز فرد با شرایط استرسزا، مقتضیات و خواستههای محیطی تأثیر میگذارند. این تواناییهای غیرشناختی مشتمل بر عناصری همچون خوشبینی، شادکامی، شایستگی اجتماعی، خودشکوفایی و عزت نفس است (47).
از آنجا که الگوی توانایی مایر و سالووی یک مدل اساسی و و اولیه و بنیادی از هوش هیجانی است و تعریفی واضحتر و شفافتر و جزئیتر از سایر الگوها دارد، به عنوان الگوی انتخابی جهت آموزش به دانشآموزان انتخاب گردید. علاوه براین، این الگو هوش عاطفی را به عنوان یک توانایی هیجانمحور میداند و نیز به نظر میرسد که کمتر مبتنی بر فرضیات است. اما مهمترین دلیل این است که این مدل مبتنی بر عملکرد است و این درحالی است که سایر الگوها هوش عاطفی را توانایی خودگزارشدهی میدانند (48). چرا که تحقیقات نیز نشان میدهد که باور شخص از هوش هیجانی هنگامی که با مقیاسهای خوداقراری در برابر مقیاسهای مهارت محور ارزیابی شوند، در اکثر موارد با توانایی بالفعل مرتبط با هیجان، همبستگی ندارد و رفتار را پیشبینی نمیکند (49) لذا در ادامه به شرح این الگو میپردازیم:
به اعتقاد مایر و سالووی هوش هیجانی با ظرفیت تعقل فرد درباره هیجانها و پردازش اطلاعات هیجانی به منظور بهبود فرایندهای شناختی و تنظیم رفتار ارتباط دارد. برای نمونه مایر و دیگران توانایی مدیریت هیجانهای شخصی فرد را به عنوان عنصری از هوش هیجانی مورد بحث قرار میدهند. از سوی دیگر مدلهای ترکیبی هوش هیجانی را در قالب مجموعهای از توانایی، مهارتها و ویژگیهای شخصی ادارک شده تعریف و اندازهگیری میکنند. برای مثال مدل هوش هیجانی بار- ان شامل ادارک فرد از توانایی خویش مثلا در تحمل فشار عصبی و ویژگیهای اصلی شخصیتی از قبیل خوشبینی است. از آنجا که تواناییها و ویژگیهای ادراک شده در چارچوب ذهنی قرار دارند هواداران رویکرد مدل ترکیبی معمولا برای ارزیابی
هوش هیجانی مقیاس خوداقراری را در مقابل مقیاس عملکرد مورد استفاده قرار دادهاند. برنامههای ما مبتنی بر مدل مهارت محور هوش هیجانی است. تحقیقات نشان میدهد که باور شخص از هوش هیجانی هنگامی که با مقیاسهای خوداقراری در برابر مقیاسهای مهارت محور ارزیابی شوند در اکثر موارد با توانایی بالفعل مرتبط با هیجان همبستگی ندارد و رفتار را پیشبینی نمیکند. به نظر ما مقید نگاه داشتن هوش هیجانی به مجموعهای از مهارتهای مرتبط با هیجان (یعنی تشخیص، استفاده، درک و مدیریت هیجان) ارزیابی مقدار سهمی را که مهارتهای هوش هیجانی به طور مشخص در رفتار فرد دارند امکان پذیر نموده و نیز شالودهای محکم برای تدوین برنامههایی به منظور ارتقاء این مهارتها فراهم میآورد (3و 49).
مایر و سالووی 1990، هوش هیجانی را توانایی فرد در بازنگری احساسات و هیجانهای خود و دیگران، تمیز قائل شدن میان هیجانها و استفاده از اطلاعات هیجانی در حل مسأله و نظمبخشی رفتار تعریف میکنند. در سالهای اخیر سالووی، مایر و همکارانشان طی یکسری از پژوهشها به تکمیل نظریات خود پرداختند. در الگوی توانایی، ساختار هوش هیجانی به چهار شاخه اصلی تقسیم میشوند (50). چهار مهارت هوش هیجانی که در مدل مایر و سالووی ذکر شده مهارتهایی به هم وابسته هستند به شکلی که تبحر در یک مهارت بر استادی در سایر زمینهها اثر میگذارد، انباشت شونده هستند، به نحوی که تبحر در خصوص سه مهارت نخست منجر به تبحر در مورد چهارم – مدیریت هیجان- میشود (49).
1. شناسایی هیجانها:
این شاخه شامل مهارتهایی از قبیل ادراک و ارزیابی دقیق هیجانها در خود و دیگران، شناسایی و تمایز هیجانهای مختلف و ابراز مناسب کلامی و غیرکلامی هیجانها میباشد (3). این مهارت درباره توانایی پی بردن به وجود هیجان در خود و دیگران و نیز در محرکهای دیگر از جمله در اشیاء، هنر، افسانهها و موسیقی است. توانایی پی بردن شخص به هیجانهای خود و شناخت چگونگی جریان احساس در دیگران نیازمند توجه به سرنخهای گوناگون داخلی و خارجی و تحلیل ارتباط کلامی و غیرکلامی هر دو در خود و در دیگران است. خودآگاهی هیجانی در عین حال میتواند به پیش بینی هیجانها در شرایط و اوضاع و احوال گوناگون کمک نموده و رفتار شخص را هدایت کند(49). اصلیترین و بنیادیترین مهارتی که به هوش هیجانی کمک میکند توانایی شناخت دقیق حالات هیجانی است. ناتوانی در تشخیص و شناخت یک هیجان یا ناتوانی در شناخت تفاوت یک هیجان از هیجان دیگر باعث میشود تا مهارتهای دیگر بدون استفاده و نامفید واقع شوند. توانایی شناخت دقیق نامگذاریها و توصیف هیجانها عامل اصلی و پیش شرط برای همه استفادههای پیشرفتهتر از هیجانهاست (51).
خودآگاهی، تشخیص هر احساسی به همانگونه که بروز مینماید. توانایی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای بدست آوردن بینش روانشناختی و ادراک خویشتن. ناتوانی در تشخیص احساسات راستین، ما را سر درگم میکند. افرادی که در مورد احساسات خود اطمینان و قطعیت دارند، بهتر میتوانند زندگی خود را هدایت کنند (21). از مهارتهای این شاخه، دو ویژگی اساسی که نقش حیاتی در زندگی هیجانی دارند، استنباط می شود: خودآگاهی و همدلی. خودآگاهی به معنای شناسایی حالتهای هیجانی خود به همان صورتی که حادث میشوند و توانایی تفکر و نظارت لحظه به لحظه و مداوم بر آنهاست. آگاهی از هیجانات، اساسیترین عامل در قابلیتهای هیجانی است که دانش ما را در مورد خود افزایش میدهد و موجب سازگاری اثر بخش میشود(52). یکی از معانی همدلی مشارکت هیجانی در انسان است. همدلی در این حوزه به طور کلی توانایی درک احساسات دیگران و تجربه دوباره آنها توسط خود است. همدلی نیز ریشه در خودآگاهی دارد، به این معنی که هرچه ما به احساسات خودمان آگاه تر باشیم ، در دریافت احساسات دیگران ماهرتر خواهیم بود (53)
2. فهم هیجانها
مهارتهای این شاخه عبارتند از: توانایی فهم هیجانهای مرکب یا زنجیرههای هیجانی، فهم دلایل و پیامدهای احساسات خود و توانایی فهم ارتباط میان هیجانهای مختلف و تعبیر و تفسیر آنها؛ که اساسیترین مهارت این شاخه به شمار میرود. این شاخه بطور کلی دانش پایه ما را درباره سیستمهای هیجانی مورد توجه قرار میدهد. افراد دارای هوش هیجانی بالا، قادر به تشخیص و بکارگیری کلمات مناسب برای هیجانهای خود بوده و میتوانند هیجانهای هم خانواده را تشخیص داده و یک گروه هیجانی را از میان هیجانهای وسیع و مبهم متمایز کنند. این دانش نقش بسیار مهمی را در مدیریت هیجانها ایفا میکند (3). انسان برای درک کامل خود و دیگران باید بداند که چه چیزهایی موجب بروز هیجانها میشوند و هنگامی که به تشریح خود یا دیگران میپردازد باید قادر به بیان روشن و آشکار محدودهای کامل از هیجانها باشد(49). در اینجا نیز درک هیجانهای خود و دیگران مطرح است. اولین مطلب مهم در درک هیجانها این است که بدانیم علل بوجود آورنده آنها کدام است. درک علت هیجانها بسیار با ارزش است هم زمانی که هیجانها به خود شما تعلق دارند و هم زمانی که دیگران آنها را احساس میکنند. مهمترین موضوع بعدی در درک هیجانها، تاثیر آنهاست. یعنی درک عواقب هیجانها و چگونگی اثر آنها بر کسی که هیجانی شده، امتیاز درک دقیق و صحیح هیجان این خواهد بود که به فرد کمک میکند تا اجازه ندهد حالت هیجانی موقت روی رفتار او تأثیر ناخواسته و نامعقول بگذارد. وقتی نوبت به هیجانهای دیگران میرسد باز هم درک صحیح عواقب هیجانها میتواند ارزشمند باشد (51).
قدرت تنظیم احساسات خود، توانایی است که بر حس خودآگاهی متکی میباشد. افرادی که از لحاظ این توانایی ضعف دارند، دائما با احساس ناامیدی و افسردگی دست به گریبان هستند، در حالی که افراد با مهارت بالا در این زمینه، با سرعت بسیار بیشتری قادرند ناملایمات را پشت سر بگذارند(49).
این دانش نقش بسیار مهمی در مدیریت هیجانهای دارد. برای فهم هیجانهای، افراد باید دلایل هیجانهای خود را نیز بدانند و احساسات پیشایند آنها را تشخیص دهند. برای مثال خشم که حاصل احساس فرد از مورد اهانت قرار گرفتن و خوار شمرده شدن است. فهم هیجانهای مستلزم توانایی تشخیص ارتباط میان هیجانهای مختلف است. برای مثال تانجی و همکاران 1992، در پژوهشی به ارتباط میان خشم و شرم اشاره میکند. نتایج پژوهش آنها نشان داد که افراد خجالتی آمادگی زیادی برای تجربه خشم دارند. توانایی تشخیص این گوه ارتباطات از اجزای مهم هوش هیجانی است ( 52).
فهرست برخی از مطالب :
تسهیل هیجانی تفکر یا استفاده از هیجانها:
هوش هیجانی و استرس
هوش هیجانی و زندگی تحصیلی
آموزش مهارتهای هوش هیجانی و استرس تحصیلی:
مروری بر مطالعات گذشته:
و...
مبانی نظری پیشینه تحقیق انگیزه کاری در 46 صفحه

| دسته بندی | علوم انسانی |
| فرمت فایل | doc |
| حجم فایل | 91 کیلو بایت |
| تعداد صفحات | 46 |
توضیحات :
مبانی نظری پیشینه تحقیق انگیزه کاری در 46 صفحه در قالب Word قابل ویرایش .
بخشی از متن :
انگیزه کاری
مفهوم انگیزه
انگیزه یا Motive اصطلاحاً به نیرویی اطلاق میشود که از درون یک فرد را به سمت یک هدف سوق میدهد. “Motivation” یا « انگیزش» به فرآیند یا جریانی اطلاق میشود که از طریق آن ما قادر به ایجاد انگیزه در دیگران میشویم. برای انگیزه تعاریف متعددی وجود دارد. تعریفی آکادمیکی که در مورد انگیزه وجود دارد این است که انگیزه یک نوع نیرو است. این نیرو یک نوع نیروی ذهنی است و این باعث می شود افراد به گونه خاصی رفتار کنند. یعنی باعث می شود رفتار فرد A با رفتار فرد B متفاوت باشد. پس باید این را ابتدا در نظر بگیریم که انگیزه یک موضوع ذهنی است. یعنی چیزی عینی نیست که شما بتوانید به راحتی به دست بیاورید یا قابل کپی برداری باشد. انگیزه ذهنی است و در هر فرد نسبت به دیگری متفاوت است. پس ادعاهایی مبنی بر این که ما می توانیم به شما انگیزه بدهیم یا انگیزه خودمان را به شما تلقین کنیم اشتباه است! افرادی که به شما انگیزه می دهند، در واقع توانسته اند انگیزه شما را زیادتر کنند، نه این که در شما ایجاد انگیزه کنند. ایجاد انگیزه یک چیز کاملا فردی، کاملا ذهنی و ذاتی است و اکتسابی نیست. پس انگیزه بهصورت بالقوه در وجود آدمها هست و دیگران آن را برانگیخته میکنند (لاتم ، 2007). نیروی انسانی ممترین رکن یک سازمان است و موفقیت یا عدم موفقیت سازمان، ارتباط تنگاتنگی با عملکرد کارکنان آن دارد. در سالهای اخیر سازمان ها سعی کرده اند از طریق ایجاد انگیزش در نیروی انسانی آنها را به مشارکت مفید و سازنده در طرح هایی که به وسیله سازمان رو به گسترش است وادارند(عسگریان، 1378). انگیزه معمولا بر اساس یک نیاز که ارضا نشده، ایجاد می شود. به عبارت دیگر، افراد معمولا در برهه های مختلفی از زندگی شان دچار نیازهای متفاوتی می شوند که این نیاز ها در ابتدا ارضا نشده هستند. این نیاز ارضا نشده معمولا در افراد ایجاد تنش یا به سخن بهتر یک نوع دغدغه ذهنی ایجاد می کند. فرد برای این که بتواند از این دغدغه ذهنی رهایی پیدا کرده و یا تنش آن را کم تر کند، در خود ایجاد انگیزه می کند. انگیزه یک نیروی محرک در فرد ایجاد می کند و این نیروی محرک باعث می شود که فرد به رفتاری دست زده و کاری را انجام دهد.پس همان طور که می دانید عامل به وجود آمدن انگیزه یک نیاز است، نیازی که ارضا نشده و افراد مختلف نیز طبیعتا نیازهای متفاوت، سطوح مختلف نیازها و درجات مختلفی از ارضا نشدگیِ نیازهایشان دارند. بعد از اینکه این نیاز ارضا نشده در افراد ایجاد می شود، یک تنش ایجاد می کند و این تنش است که افراد را به سمت آن رفتار سوق می دهد.لذا لازم است آن تنش و نیاز ارضا نشده شناسایی شده و بر مبنای فرایند انگیزه در افراد ایجاد انگیزه گردد. ارضاء نیاز های روانی اجتماعی همچون اعتبار، احساس تعلق، مسئولیت و مشارکت، ارضاء نیاز های شناختی مانند چالش ها، خلاقیت، وظایف متنوع، ... و در نهایت عامل مادی هم در گروه عوامل انگیزشی یا نیروی پیش برنده در حرفه و شغل قلمداد می شوند ( هاگمن ، 1992).
2-11-2- مفهوم انگیزه کاری
انگیزه کاری یکی از مهم ترین و اساسی ترین ویژگی های کیفی کارکنان است که می تواند موجب افزایش عملکرد آنان در انجام وظائف شان گردد. ضمن آنکه خود در افزایش بهره وری سازمان نقش اساسی دارد. وجود انگیزه کاری خود می تواند عاملی جهت افزایش رضایتمندی شغلی کارکنان نیز باشد. اما نکته اساسی در بحث انگیزه کاری مقوله ای موسوم به انگیزش است که فصل وسیع و گسترده ای را در بحث رفتار سازمانی و مدیریت منابع انسانی به خود اختصاص داده است. انگیزش کارکنان با مقوله ها و مفاهیم دیگری چون احساسات ، اعتقادات ، باورها و نیازهای کارکنان در ارتباط می باشد. اما آنچه که در تمام نظریات و تئوری های انگیزش مورد اتفاق نظر همگان است همانا نقش مدیر و رهبر در ارتقاء انگیزه کاری کارکنان است و در این باب مفاهیمی چون باور مدیر، پیش فرض های مدیر، نگرش مدیریت، شیوه مدیریت مدیر و نوع نگاه مدیریت به انسان و جایگاه وی در درون سازمان می تواند در ارتقاء سطح انگیزه های کاری کارکنان نقش اساسی داشته باشد(لاتم، 2007). یکی از وظائف عمده مدیران ایجاد انگیزه برای کارکنان جهت انجام بهتر وظائف شان در درون سازمان می باشد. برای افزایش انگیزه کاری کارکنان مدیران این سازمان می بایست بر روی ماهیت انسانی کارکنان کار نمایند و با درک بهتری از این ماهیت انسانی میزان انگیزه کاری را ارتقاء دهند. تلاش مدیران در خصوص ماهیت انسانی کارکنان و ارتقاء این ماهیت کاری به دلیل آن است که ارتباط تنگاتنگ و مستقیمی بین انگیزش کارکنان و عملکرد آنان وجود دارد (لاتم، 2007). سئوالی که در خصوص این ماهیت انسانی و غریزه کاری در خصوص کارکنان مطرح است آن است که آیا کارکنان ذاتا با انگیزه و پرتلاش به دنیا می آیند و یا اینکه می توان این انگیزه و تلاش را در آنان به وجود آورد ؟ پاسخ این سئوال هم آری و هم خیر است. آری از آن جهت که پاره ای از کارکنان به صورت ذاتی پرتلاش و با انرژی اند و نه از آن جهت که پاره ای دیگر این ویژگی ارثی و ژنتیک را ندارد و ذاتا افرادی ساکن و کم تلاش و بی انگیزه اند که باید از طریق آموزش به آنان جهت و مسیر ارتقاء انگیزه را نشان داد(لاتم، 2007).
انگیزه کاری عبارتست از فرایندی برای افزایش انرژی کارکنان به منظور نیل به هدفهای کاری از مسیر درست و واقعی. در این تعریف :
فرایند: مترادف با واژه هائی چون روش یا من یا هنر نیست.
انرژی سازمانی : به معنای بهبود انگیزه های درونی برای افزایش تلاش در راستای عملکرد موفق.
کارمند: فردی است که به منظور شناخت کاری و اثر بخش بودن در راستای نیل به هدفهای سازمان و در ازای دریافت حقوق فعالیت می کند.
هدف کاری: هدف کاری می بایست به خوبی تعریف ، قابل حصول و قابل اندازه گیری باشد.
راه و روش: نقش های روشن و مسئولیت های شغلی که غالبا قابل اندازه گیری بوده و در راستای نیل به هدف ها باشد( کردرستمی،1390.).
3-11-2- مفهوم انگیزش
اصطلاح انگیزش به معنی حرکت است و انگیزه را چرایی رفتار گویند. به عبارت دیگر هیچ رفتاری را فرد انجام نمی دهد که انگیزه ای یا نیازی محرک آن نباشد. انگیزش انسان اعم از خودآگاه یا ناخودآگاه، ناشی از نیازهای اوست. بنابراین در تعریف انگیزه می توان گفت: انگیزه یا نیاز عبارت است از حالتی درونی و کمبود یا محرومیتی که انسان را به انجام یک سری فعالیت وا می دارد .تعریف دیگر انگیزه «میل به کوشش فراوان در جهت تامین هدفهای سازمان به گونه ای که این تلاش در جهت ارضای برخی از نیازهای فردی سوق داده شود».یکی از وظایف اولیه مدیر فراهم نمودن موجبات انگیزش کارکنان در سطح بالایی از عملکرد می باشد. یعنی مدیر باید اطمینان پیدا کند که افراد کار می کنند، بطور منظم سرکار حاضر می شوند و سهم مثبتی از رسالت سازمان دارند. عملکرد شغلی به توانایی، محیط و همچنین انگیزش مرتبط است. انگیزش یک فرایند زنجیرهای است که با احساس نیاز یا احساس کمبود و محرومیت شروع می شود ، سپس خواست را به دنبال می آورد و موجب تنش و کنش بسوی هدفی می شود که محصول آن، رفتار نیل به هدف است. توالی این فرایند ممکن است منجر به ارضای نیاز شود. بنابراین انگیزه ها موجب تشویق و تحریک فرد به انجام یک کار یا رفتار می شود در حالی که انگیزش یک خواست کلی را منعکس می نماید. در تمام تحقیقات انگیزش هنوز جایگاه تنبیه و تشویق به عنوان انگیزه های بسیار قوی مطرح می باشد و در این رابطه پول به عنوان ابزاری برای اعطای پاداش مطرح بوده، اما تنها عامل انگیزشی نیست(لاتم، 2007).
فهرست برخی از مطالب :
انگیزه کاری 1
مفهوم انگیزه 1
2-11-2- مفهوم انگیزه کاری 2
3-11-2- مفهوم انگیزش 3
1-12- 2- مدل سنتی 6
2-12- 2- مدل روابط انسانی 7
3-12- 2- مدل منابع انسانی 7
13- 2- نظریههای محتوایی 9
1- 13- 2- نظریه سلسه مراتب نیازها 9
2-13-2- نظریه انگیزش و بهداشت روانی 10
3- 13- 2- نظریه دو ساحتی انسان، نظریه X و Y 11
14-2- بکارگیری نظریات انگیزش 13
15- 2- فنون انگیزش و کاربرد آنها در سازمان 13
16- 2- پاداش مالی 13
17- 2- هدف گذاری 13
18- 2- اشتراک مساعی 14
19- 2- اصلاح رفتار 14
20- 2- عدالت در پرداختها 14
خلاصه 14
2-17- ایجاد انگیزه در کارکنان 16
2-18- موانع انگیزه کاری 24
1- 2-18- استراتژی هائی برای غلبه برموانع انگیزه کاری در سازمان 24
2- 19- خودکارآمدی معلم به عنوان یک سازه انگیزشی 25
قسمت دوم : مبانی تجربی و پیشینه تحقیق: 26
الف: تحقیقات داخلی 26
ب: تحقیقات خارجی 30
دانلود مبانی نظری پیشینه تحقیق توانمندسازی

| دسته بندی | علوم انسانی |
| فرمت فایل | doc |
| حجم فایل | 110 کیلو بایت |
| تعداد صفحات | 38 |
توضیحات :
دانلود مبانی نظری پیشینه تحقیق توانمندسازی در 39 صفحه قابل ویرایش در قالب Word.
بخشی از متن :
توانمندسازی
واژه توانمند سازی در همه رشتهها با توجه به کاربرد آن استفاده شده است. در مدیریت، سابقه استفاده از اصطلاح توانمندسازی به دموکراسی صنعتی و مشارکت کارکنان در تصمیم گیریهای سازمان، تحت عناوینی مختلفی همچون تیم سازی، مشارکت فعال و مدیریت کیفیت فراگیر بر میگردد. به طور کلی این اصطلاح به طور خاص در سال 1980 در رشته مدیریت مطرح شد. رویکردی را که رهبر، زیردستانش را به عنوان جزء اصلی اثربخشی سازمانی و مدیریتی، توانمند میکند، توانمندسازی کارکنان می نامند (زارعی متین، محمدی الیاسی، صنعتی، 1386).
این روزها شمار اندکی از مباحث مدیریتی به اندازه مسأله توانمند سازی مورد توجه قرار گرفته است به طوری که چند سال گذشته صدها مقاله درباره توانمند سازی در مطبوعات به چاپ رسیده است. رویهمرفته فشارها مثبت است مجریان و کارگران کارخانهها، هم رای فضیلت سازمانهایی را که به کارکنان خط مقدم اختیار اتخاذ و اجرای تصمیمات مهم بدون دخالت از بالا به پایین دادهاند را ستودهاند. گفته میشود سازمانهای مقتدر، گلخانه اعتماد و استقلال هستند. جایی که افراد در تمامی سطوح در مقابل کار خود و عملکرد سازمان مسئولیت کامل دارند (نیوندی، به نقل از عابسی و کرد، 1388).
2-1-2-تعریف توانمندسازی
واژه امپاور در فرهنگ فشرده آکسفورد «قدرتمند شدن، مجوز دادن، قدرت بخشیدن و توانا شدن» معنا شده است این واژه در اصطلاح، در بر گیرنده قدرت و آزادی عمل بخشیدن برای اداره خود است و در مفهوم سازمانی به معنای تغییر در فرهنگ و شهامت در ایجاد و هدایت یک محیط سازمانی است؛ به بیان دیگر، توانمند سازی به معنای طراحی ساختار سازمان است، به نحوی که در آن افراد ضمن کنترل خود، آمادگی پذیرش مسئولیتهای بیشتری را نیز داشته باشند. توانمند سازی در کارکنان شرایطی را ایجاد میکند که آنان زندگی کاری خود را در پرتو آن کنترل میکنند و به رشد کافی برای پذیرش مسئولیتهای بیشتر در آینده دست مییابند (لاولر ، 1994 :52).
توانمند سازی به فرایندی اطلاق میشود که طی آن مدیر به کارکنان کمک میکند تا توانایی لازم برای تصمیم گیری مستقل را بدست آورند. این فرایند نه تنها در عملکرد افراد بلکه در شخصیت آنان نیز مؤثر است. مهمترین مفهوم توانمند سازی، تفویض اختیار به پایینترین سطوح سازمان است. فرایند تصمیم گیری باید از درجه بالای عدم تمرکز برخوردار باشد و افراد یا گروههای کاری نیز باید مسؤل یک قسمت کامل از فرایندهای کاری باشند (لاولر، 1994 :64).
بلاتچارد، کارلوس و راندلوف (2003: 39) مینویسد بسیاری از مدیران به توانمند سازی از این دیدگاه مینگرد که به افراد تصمیم گیری میدهد. بسیاری از کارکنان نیز منظور از توانمند سازی را کسب آزادی بی قید و شرط برای اجرای هر کاری میدانند. همچنین توانمند سازی آزاد کردن نیروی درونی افراد برای کسب دستاوردهای شگفت انگیز است. توانمند سازی به معنای قدرت بخشیدن است و این یعنی به افراد کمک کنیم تا احساس اعتماد به نفس خود را بهبود بخشند، بر ناتوانی یا درماندگی خود چیره شوند، و در افراد شور و شوق فعالیت ایجاد و انگیزههای درونی آنان را برای انجام دادن وظیفه بسیج کنیم.
افراد توانمند نه فقط از امکانات انجام دادن برخی کارها برخوردار میشوند، بلکه اندیشه آنان درباره خود نیز با آنچه پیش از توانمند شدن داشتهاند، متفاوت میگردد. توانمند سازی فقط قدرت بخشیدن به افراد نیست، افراد ممکن است هم قدرت داشته باشند و هم توانمند شوند. اگرچه کسی میتواند به کس دیگری قدرت بببخشد، اما فرد باید خود توانمند شدن خود را احساس کند. کسب قدرت بر عوامل شخصی متعدد و برخی ویژگی شغلی مبتنی است و در هر حالتی، نیاز است که دیگران قدرت شما را به رسمیت بشناسند، از رهبری شما پیروی کنند و در برابر نفوذتان تسلیم شوند؛ به بیان دیگر، منبع اصلی قدرت شما دیگران هستند؛ اما در مورد توانمند سازی، فرد میتواند حتی اگر هیچ کس ویژگیهای شخصی، شغلی و شخصیتی او را به رسمیت نشناسد، توانمند باشد و علت این امر آن است که منبع توانمند شدن در درون افراد است (وتن و کمرون ،1999 : 16؛ به نقل از ابطحی و عابسی، 1386).
به زعم باروچ توانمند سازی فقط کلامی نیست، بلکه مقدمه تصوری از تمایلات جاری علم مدیریت اخیر است؛ حکایتی از کار با مردم و تغییر جهت سبک مدیریت از بالا به پایین است که امروزه با مطرح شدن بحثهای جدیدی نظیر مهندسی مجدد و تغییر ساختار بر اهمیت آن افزوده شده است (باروچ، 1998: 82).
برخی از صاحب نظران، مفهوم توانمند سازی را گسترش میدهند و به هر وضعیتی اطلاق میکنند که حس لیاقت و در کنترل داشتن امور را به افراد بدهند، نیروی لازم را برای ابتکار عمل فراهم آورند و آنان را در کارهای معنادار ثابت قدم سازند. از این منظر، توانمند سازی نیروی انگیزشی کاملاً فردی و چند وجهی است که میتواند از درون فرد یا به واسطه همکاران یا مدیر برانگیخته شود. در شکل 1، توانمند سازی از طریق تغییر در ادراکات از خود و همچنین در رفتارهای دیگران نمود پیدا میکند (کافی، کوک و هانساکر ، 1994).
فهرست مطالب :
توانمندسازی
2-1-2-تعریف توانمندسازی
2-1-3-مفاهیم توانمند سازی
2-1-4-توانمند سازی به مثابه یک عنصر ارتباطی
2-1-5-توانمند سازی به مثابه یک مفهوم انگیزشی
2-1-6-توانمند سازی و قدرت
2-1-9-توانمند سازی و تفویض اختیار
2-1-7-توانمند سازی و غنی سازی شغل
2-1-10-رویکردهای توانمند سازی
2-1-11-رویکرد مکانیکی
2-1-12-رویکرد ارگانیکی
2-1-13- ابعاد توانمند سازی روان شناختی
2-1-14-احساس شایستگی
2-1-16-احساس مؤثر بودن
2-1-17-احساس معنی دار بودن
2-1-18-احساس اعتماد
2-1-22-مدل توانمند سازی یاهیاملهم
2-2-1-مطالعات انجام شده در خارج از کشور
2-2-2-مطالعات انجام شده در داخل کشور
منابع و مآخذ